بیداری اسلامی

اخبار، رویدادها و دیگر قضایا از نگاه ابوعامر

بیداری اسلامی

اخبار، رویدادها و دیگر قضایا از نگاه ابوعامر

تغییر جا پس از 5 سال ...

السلام علیکم ورحمة الله  

برادران و خواهران عزیزم 

تصمیم گرفته ام از این به بعد در وبلاگم در وردپرس وبلاگ نویسی را ادامه دهم 

از این به بعد موضوعاتی که در این وبلاگ به آنها می پرداختم را نیز در این آدرس قرار خواهم داد: 

Abooamer.wordpress.com 

امیدوارم حتما به آنجا سر بزنید. 

مدت زیادی بود که در بلاگ اسکای می نوشتم. اولین وبلاگم در بلاگ اسکای این بود. البته قبلش در پرشین بلاگ می نوشتم. 

امیدوارم از وردپرس جای دیگری نرم! 

 موفق و موید و پایدار باشید.

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته


پس نوشت: به علت مشکلی که برای وردپرس در برخی مناطق داخل ایران وجود داشت و البته اضافه شدن امکانات عالی به بلاگ اسکای (خدا حفظش کنه!) به خانهٔ قدیمی برگشتم. امیداورم اینجا بازم هم بنویسم... (اسفند 1389)

دست چپ هم کافی است

مقاله ای بسیار زیبا از شیخ دکتر سلمان العوه را در سایت اسلام الیوم می خواندم. مقاله این نام داشت: دست چپ هم کافی است! این مقاله به تاریخ یهود با «سنگ» می پردازد که بررسی اینچنینی قضیه ی یهود در نوع خود جالب و تازه بود.

حیفم آمد داستانی را که شیخ در اول نوشته اش آورده بود برایتان ننویسم.

شیخ می گوید: جوانی فلسطینی به نام «شادی» که تنها ۱۷ سال دارد در یکی از بیمارستان های ریاض به نام بیمارستان «شمیسی» بستری است.

این جوان در ناحیه ی گردن و کتف خود مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود بطوری که دست راستش کاملا از کار افتاده و تنها دست چپش کمی حرکت میکرد...

اما نکته ی حماسی قضیه وقتی رخ داد که مادرش از فلسطین اشغالی با مسئولان بیمارستان تماس گرفت تا از وضعیت فرزندش باخبر شود.

پزشکان که شاید فکر می کردند چنین خبری باید خیلی برای یک مادر ناراحت کننده باشد به او گفتند تنها دست چپ فرزندش کمی حرکت میکند...

اما مادر با شنیدن این خبر با خوشحالی تمام فریاد کشید: الحمدلله! دست چپ هم برای پرتاب سنگ کافی است!

سایت بیداری

سلام دوستان عزیز 

متاسفانه سایت بیداری دچار مشکل فنی است و شاید مدتی در دسترس نباشد.  

 

ان شاءالله به زودی مشکل حل خواهد شد و برخواهیم گشت. امیدواریم ما رو ببخشید. 

سلام

سلام. من دوباره برگشتم

مدت زیادی به علت هایی حضور نداشتم. امیدوارم این غیبتم را ببخشید.

تخریب خانه های مستضعفین در بلوار شهید فاضلی

مطلب جدید ابوعمار رو توی وبلاگش خودنم. یعنی بیش از آنکه خواندنی باشد دیدنی است. واقعا غم انگیز است که برادران و خواهران بلوچ ما اینگونه باید زندگی کنند و اینگونه خانه هایشان تخریب شود. لینک مطلب رو توی لینک های روزانه گذاشته ام.

حتما سری به این یادداشت ایشان بزنید

توی نوبت

توی تاکسی  نشسته ام. همان حرفهای همیشگی..

راننده تاکسی دارد همینطور که پک های عمیق به سیگارش می زند با یکی از مسافرها گپ می زند...

نمی تونن بنزین مردم رو تامین کنن اون وقت برای فلسطین کمک می فرستن! بابا مردم این مملکت خودشون نیاز به کمک دارن!

از حرف های توی تاکسی اصلا خوشم نمی آید. هیچی نمی گم. بذار یه سوژه ای برای گفتن داشته باشن...


من مسلمانم. قبل از هر چیز دیگر. وطن، خون،نژاد و همه چیز من دین من است. من وابسته به یک امتم. امت یعنی هویت من. یعنی آنچه من به آن وابسته ام. یعنی شناسنامه من. من نمی دانم عرب و پارس یعنی چه. ترک و کرد و بلوچ و ازبک و افغان و تاجیک برای من یکی است.

من همه را به یک شکل می بینم. همانطور که دشمن من همه ی ما را به یک شکل می بیند. من همه ی برادران و خواهرانم را دوست دارم همانطور که دشمنم از همه ی ما به یک اندازه بدش می آید.


اسرائیل همچنان می کشد. غزه اسیر یهود است و اسیر غفلت ما. برادران و خواهران من مشغول دفن هم هستند. آنها وقتی برای شمردن تعداد کشته ها ندارند.


۵ سال از ادواجشان گذشته بود اما صاحب فررزند نمی شدند. تا اینکه...

۵ ماه قبل خداوند محمد را به آنها داد. محمد شد تمام زندگی آنها. اما خفاش های یهودی نگذاشتند خوشبختی برای آنها دوام بیاورد. محمد در یک حمله کور بسوی بهشت پرواز کرد...


دوستم می گفت: ما مثل یه گله بز هستیم که دارند یکی یکیمون رو سر می برند و بقیه دارند تماشا می کنند تا نوبتشون بشه!

تبریک

هر سال این رو به هم می گیم:

عیدت مبارک ان شاءالله شما هم حاجی بشین!..

و البته دعوای همیشگی هلال دیده شده یا نه! البته این دعوا فقط تو ایران هست یا چند تا کشور محدود!

هر عیدی هم که میاد یه تصویر از سالی که گذشت از عید گذشته تا حال میاد جلو چشمان ما...

اما...

این عید را قربان نام نهادند. عید قربانی. داستانش را هم تان می دانید...

ابراهیم را همه که همه می شناسید. آن جوانی که به آتش انداخته شد تا خیلی چیزها را ثابت کند..

هاجر را هم می شناسید. او که با کودکش بنابر دستور الله تنها در آن سرزمین مقدس ماند تا قلب دنیا را، مکه را، آباد کند..

و اسماعیل را

که از سردی چاقو نهراسید چون این دستور الله بود...

این ها را می دانید

ابراهیم در سن پیری و فرتوتی باید این آخرین آزمایش را از سر می گذرانید. باید بر اساس آن اشاره پروردگار فرزند را قربانی می کرد...

او است پدر ما ابراهیم:

{...اوست که شما را برگزید و در دین بر شما سختى قرار نداد [این است] آیین پدرتان ابراهیم او بود که قبلا شما را مسلمان نامید...} حج/۷۸

 بر شما هم مبارک!

این عید بزرگ... عید ابراهیم...

بیداری

درست  شد!

عرض معذرت

با عرض معذرت خدمت همه دوستان مثل اینکه سایت بیداری باز هم دچار مشکل شده. امیدوارم ظرف این یکی دو روز مشکلش حل بشه و برگرده به روال عادی

شما هم طبق معمول باز ما را ببخشین!

عرض پوزش

سلام برادران و خواهران عزیز

متاسفانه به علت مشکلی که برای سایت پیش اومده شاید یک یا دو روز در دسترس نباشیم.

اما ان شاءالله با برطرف شدن این مشکل دوباره در خدمت شما دوستان خواهیم بود.

امیواریم شما ما رو ببخشید.